تایتل قالب body { -webkit-touch-callout: none; -webkit-user-select: none; -khtml-user-select: none; -moz-user-select: none; -ms-user-select: none; user-select: none; } طراحی سایت سئو قالب بیان
زیرا که آفتاب، تنهاترین حقیقت ِ شان بود ..


١٣٩٧/٨/١۵

ناشناخته‌ها همیشه باورپذیر تر اند. در هر زمان، بی هیچ محدودیتی در هر قالبی می‌گنجند. با تمام چشم‌ها می‌نگرند، با تمام صداها سخن‌ می‌گویند، از تمام صداها شنیده می‌شوند، از تمام راه‌ها می‌رسند، با تمام راه‌ها دور می‌شوند. و من، تمام این مدت با ناشناخته‌ات زندگی کرده بودم؛ ناشناخته ات را با هزاران چهره، هزاران نام، هزاران هویت مجسم کرده بودم. اشک‌هایش را دیده بودم، و لبخندهایش را، حرف‌هایش را شنیده بودم و این ندانستن، اگرچه به افسوس وادار و به کاوش ترغیبم کرده بود اما، هرگز مرا چنان که شاید نیازرده بود. و تو، ناشناخته‌ترین ِ مرا از من گرفتی و عزیزترینت را از خودت. و گا هردو می‌دانستیم روزی می‌رسد که ناشناخته‌ترین ها و نزدیک‌ترین هایمان را از دست خواهیم داد.
رازهای تو که آهسته سر از مُهر بر‌می‌دارند
و جهان، که پیوسته دور ِ سرم می‌گردد.
و من، که بی‌وقفه سقوط می‌کنم.
و حقیقت، و گیجی ِ ادراک ِ حقیقت، که تمام وجودم را در بر می‌گیرد.
و نگاهم، ناباورانه و مبهوت، مثل عکاسی که می‌داند از خواب بیدار شده اما نمی‌تواند چشمانش را باز کند. به یاد ندارد کجا چشمانش را جا گذاشته.. توی آلبوم عکسهایش یا پشت لنز دوربین، شاید هم چشمانش در منظره ای بی‌نظیر حل شده اند، وقتی که سخت مشغول کار بوده. نمی‌داند، یا می‌داند، اما نمی‌خواهد، نمی‌تواند باور کند که حالا، به جز خاطره، این دردناک‌ترین خاطره ی روزهایی که چشمانش را به همراه داشت، چیزی برای قاب کردن به دیوار ندارد..
و تو، و درد تو،
و من، و دوری من،
که سرم را از سرب داغ پر می‌کند، و تنم را، و قلبم را..
و درد تو، که تا دورترین نقطه ی وجودم را می‌سوزاند.
و دوری من، که لحظه‌ای رهایم نمی‌کند.


سال قبل بود، همین روزها. 

که ابهام و ناباوری خار می شد و در چشمم فرو می رفت، اشک می شد و از چشمم فرو می چکید.

یک سال گذشته.

من دوباره همانم. مبهوت و ناباور، اما بدون اشک، بدون خاری در چشم.

تو دوباره همانی. آنگاه با درد بودن، این بار با درد دوری.

"جغرافیای ما کجاست؟"

ش. قاف ۱۶ آبان ۹۷ ، ۰۱:۱۹ ۰ ۲ ۳۵۹

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

« _همسایه های کوچک! (با آنان چنین گفتم.)
گور ِ من کجا خواهد بود؟ »
« _در دنباله ی دامن ِ من. » چنین گفت خورشید.
« _در گلوگاه ِ من. » چنین گفت ماه.