میگم نگه داشتمش. یه جای امن.
میگی دیوونه.
آره. دیوونه م من. دیوونه نبودم که می ذاشتم از یادم بره. فراموشم بشه تمام غصه و دردا رو. شیش ماه شد؟ یک سال؟ بیشتر از اون. مگه کسی به غیر از یه دیوونه، نگه میداره علت و خاطره ی آشوب بودناشو؟ مثل آینه ی دق که شکستنی نباشه. یا باشه، ولی نتونی بشکنیش. نخوای بشکنیش. یه چیزی مثل خودآزاری. دیوانگی. درست گفتی " دیوونه " رو. همیشه میگفتی. همیشه درست میگفتی. درست میگی.
.
.
( نشستی حرفاشو دلِ سیر خوندی برای آخرین بار، نه؟! )
خندیدی بهم؟ گفتی " دیوونه " ؟
نفهمیدی. هیچوقت نمی فهمی.
.
.
تنها خوبیش اینه که دیوونه هرچی داره کار به کسی نداره.
.
.
گفتم تو با یه روانی خطرناک دوست شدی.
گفت تو که راست میگی.
راست می گفتم ولی باور نکرد. بد تموم می شه واسش یه روز. مطمئنم.
باید باور می کرد.
#حرفهای_گیج_نامربوط
تماس برقرار شده (۴)
ع. ا.
سه شنبه ۱۱ ارديبهشت ۹۷ , ۲۳:۳۹ش. قاف
۱۱ ارديبهشت ۹۷، ۲۳:۵۲نیلوفر
چهارشنبه ۱۲ ارديبهشت ۹۷ , ۰۲:۴۰ش. قاف
۱۲ ارديبهشت ۹۷، ۱۷:۵۶Neg
چهارشنبه ۱۲ ارديبهشت ۹۷ , ۱۳:۴۲ش. قاف
۱۲ ارديبهشت ۹۷، ۱۷:۵۹آسو نویس
پنجشنبه ۱۳ ارديبهشت ۹۷ , ۱۸:۱۰ش. قاف
۱۳ ارديبهشت ۹۷، ۲۰:۳۶