تایتل قالب body { -webkit-touch-callout: none; -webkit-user-select: none; -khtml-user-select: none; -moz-user-select: none; -ms-user-select: none; user-select: none; } طراحی سایت سئو قالب بیان
زیرا که آفتاب، تنهاترین حقیقت ِ شان بود ..


حالا من در خانه راه می روم و هوایی که تو جا گذاشته ای را نفس می کشم. آخر کجا روم که یادت نباشد و یادت نیایم؟ پایتخت نشینی موهات تا ابد مرا مستاجر طرح لبخندهات تمدید می کند. چشمهات هوای خانه را هوایی می کند.
یادته چه ذوقی میکردم وقتی موهاتو می بافتم؟ دل گره زده بودم به انتهای بافته ی موهات، به سر برگرداندنت، به بوسه ای کوتاه، به عمق بی پایان شادی چشمهات. الان دیگه حتی دلش رو ندارم بهش فکر کنم. غریبه که نیستی. علی عشقی تا قاتل شدن فاصله ای نداره وقتی حرفِ تو میون باشه.
برای تو نوشته بودم کسانی که به تو فکر؛ حتی فکر؛ ببین ! حتی فکررر کرده بودند را سلاخی می کنم.
چه قدر دلم میخواست زندگی کنیم. نشد.

_________________________

امروز (یا به عبارتی دیروز) به دیدنِ تئاتر « شرقی غمگین » نشستیم. به طرز عجیب و هیجان انگیزی، بسیاری از آدمهایی که دوستشون دارم، برخی بطور اتفاقی و برخی هماهنگ شده، موقع تماشای تئاتر کنارم بودن. گذشته از متنِ بیرحمانه عاشقانه وارِ تئاتر و لحنِ خسته و جذابِ سجاد افشاریان و تمام دلسوزی هام برای سعید؛ موقعیتِ استراتژیک و جذابی هم به لطفِ بلیطهای خارج از ظرفیت مون نصیبمون شد. روی زمین، دقیقا جلوی صحنه نمایش؛ که البته گاه گداری مجبور بودیم بابت ژانگولر بازی های بازیگران و جلوه های ویژه، دو متر عقب خیز کنیم که مبادا تُشک، سینی یا شخص شخیص جناب افشاریان رو کله مون سقوط نکنن.

ممنونم از همه کسایی که بودن امروز/دیروز رو. خوشحالم که بودید.

________________________

شرقی غمگین برای چشمهات- سجاد افشاریان

{ صدای متنِ نوشته شده؛ بخشی از تئاتر.}

ش. قاف ۳۰ شهریور ۹۶ ، ۰۳:۳۷ ۱۰ ۲ ۱۶۶۲۱

تماس برقرار شده (۱۰)

  • ع. ا.
    پنجشنبه ۳۰ شهریور ۹۶ , ۱۴:۲۲
    آخ. آخ. آخ.
  • Neg
    پنجشنبه ۳۰ شهریور ۹۶ , ۱۵:۰۲
    دوست داشتم ببینمش، اما امان از جیب خالی😢
    • author avatar
      ش. قاف
      ۳۰ شهریور ۹۶، ۱۶:۳۱
      متوجه وضعیتت هستم ولی دیگه بیست تومن این حرفا رو نداره که برادر.
  • آسو نویس
    جمعه ۳۱ شهریور ۹۶ , ۰۸:۵۵
    نذار خاموشی جون بگیره..
    ببین من ترجیح میدم همچنان ساکت بمونم تا وقتی ک بشینم پشت کیبورد..
    • author avatar
      ش. قاف
      ۳۱ شهریور ۹۶، ۱۹:۱۱
      نشستی و نوشتی.
  • Neg
    جمعه ۳۱ شهریور ۹۶ , ۲۱:۲۴
    بابا یه نفر؟! تنها که نمی‌شد برم 😑
    • author avatar
      ش. قاف
      ۲ مهر ۹۶، ۲۰:۵۰
      تنها هم می‌شه رفت
  • شایان
    پنجشنبه ۱۸ آبان ۹۶ , ۱۵:۵۲
    عالی بود متنش...میشه باهاش مرد
    • author avatar
      ش. قاف
      ۱۹ آبان ۹۶، ۲۱:۳۰
      آره واقعا. خیلی خاص و عجیبه.:)
  • Victor
    جمعه ۳۰ شهریور ۹۷ , ۰۹:۲۶
    سلام میشه فایل صوتیشم بذاری؟
    • author avatar
      ش. قاف
      ۳۰ شهریور ۹۷، ۲۲:۰۵
      گذاشتم که عزیز. 
  • فریبا
    شنبه ۱۳ بهمن ۹۷ , ۰۰:۲۹
    فوق العاده بود ..امشب خیلی دلتنگ بودم ..مناسب حالم بود 
    • author avatar
      ش. قاف
      ۱۴ بهمن ۹۷، ۲۲:۴۴
      خواهش می‌کنم :) 
  • Sadra
    چهارشنبه ۱۷ مهر ۹۸ , ۱۷:۲۳

    فوق العاده بود میشه یه جوری به حال و هوای هر شبم تعبیرکنم

  • اعظم رحمانی
    يكشنبه ۱۲ آبان ۹۸ , ۰۰:۰۱

    خیلی باحاله فقط میشه بگیدکجامیشه رفت ودید

    • author avatar
      ش. قاف
      ۱۲ آبان ۹۸، ۲۲:۲۱
      تموم شده اجراش. 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

« _همسایه های کوچک! (با آنان چنین گفتم.)
گور ِ من کجا خواهد بود؟ »
« _در دنباله ی دامن ِ من. » چنین گفت خورشید.
« _در گلوگاه ِ من. » چنین گفت ماه.