نشد یکبار، محض رضای خدا فقط یکبااااار روز رو بیرون برم و خوب باشم و شب از دماغم بیرون نیاد. :)
به دلم موند که خوشیهام لااقل یک روز هم که شده دووم بیارن.
ماشاالله تمام خاطره های پارک ملت م هم دارن محدود می شن به غصه و دلتنگی و اشک. تهشم باز دلم نمیاد باعث و بانی ش رو دوست نداشته باشم. :))
کاش می شد بی ترس و بی دغدغه حرف زد با آدمها. بی ترسِ اینکه حالا چه فکری می کنه، حالاچه جوابی میده، حالا حرفم رو به چه کسی منتقل میکنه، حالا چه و چه و چه. کاش مجبور نباشم احساسم رو توی قلبم نگه دارم و فرو بخورم و آروم اشک بریزم و حرف های دیگری بزنم تا فقط "حرف" زده باشم. فقط خودم رو گول میزنم اینجوری.
من که می دونم آخرش این قلب شکاف می خوره و هرچی که باید و نباید ازش می ریزه بیرون .:)
یعنی یه مدلی ام که با خودم مشکل دارم؛ با زندگیم مشکل دارم؛ با مشکلاتم مشکل دارم؛ با دوستام مشکل دارم؛ با احساساتم مشکل دارم؛ با بلاتکلیفی مشکل دارم؛ با توقعاتم مشکل دارم؛ با بی دلیل عصبی بودنم مشکل دارم؛حس میکنم جز مشکل چیز دیگه ای تو زندگیم ندارم رسما .:)) یه طوری که انگار در بدو تولد یه مشکل بودم و بعدا دست و پا دراوردم.
+ کاش انقدر در مواقع حساس لال مادرزاد نمی شدم. کاش انقدر از ابراز احساسات دلزده م نکرده بودی. کاش وقتی هیچ چیزو نمی فهمی انقدر وانمود نکنی که میفهمی. کاش.
کاش می ذاشتید لااقل بفهمم کجای زندگیتونم لعنتیا ! کجای زندگی خودم ام.
+ متنمو که می خونم حس میکنم شاید طرز فکر بدی رو منتقل کنه. قضیه واقعا نه عاشقانست نه یه تراژدی تلخ. کسی که مثل خواهرمه شاید.:) فقط وقتی میفهمید که تجربه کرده باشید حسم رو.
+
چه فرقی می کنه شمال جنوب کدوم سمت ، درست کجایِ نقشه ی جهان ایستادی
تو که توریست ها رو به خودت جذب می کنی ، به تاریخ کدوم شهر اتفاق افتادی..؟
تماس برقرار شده (۳)
آسونویس
يكشنبه ۱۸ تیر ۹۶ , ۰۸:۳۷ش. قاف
۱۸ تیر ۹۶، ۱۴:۱۲آسو نویس
دوشنبه ۱۹ تیر ۹۶ , ۰۱:۱۰ش. قاف
۲۱ تیر ۹۶، ۰۲:۱۷ع. ا.
سه شنبه ۲۰ تیر ۹۶ , ۲۳:۲۳ش. قاف
۲۱ تیر ۹۶، ۰۲:۱۶میدونم که میفهمی. مثل همیشه. برای همینه که عطیه ای. بخاطر همین فهمیدنات.