تایتل قالب body { -webkit-touch-callout: none; -webkit-user-select: none; -khtml-user-select: none; -moz-user-select: none; -ms-user-select: none; user-select: none; } طراحی سایت سئو قالب بیان
زیرا که آفتاب، تنهاترین حقیقت ِ شان بود ..


میگه چی شده شایا؟ چرا گرفته ای؟

گرفته م؟ شایدم گرفته باشم. نمی دونم. هیچی نمی دونم.

میگه چِته؟ چمه؟ واقعا چمه؟ پس کی قراره یکی بیاد و این مسئله رو برام روشن کنه که من دقیییقا چمه؟ واقعا هیشکی نمی دونه چه بلایی داره سر من می آد؟ نه. هیشکی نمی دونه. چون خودم ام نمی دونم.

من چه مرگمه؟ شاید خسته م. آره خسته م. حتما خسته م. ولی قبلشم خسته بودم. منتها یه جورِ خوبی خسته بودم. الان ولی داغونم. لِه م.

من دارم سعی می کنم خوب باشم. من هر دفعه و هربار تمام سعیمو می کنم که خوب باشم. اما نمی شه. هر دفعه داغونم و دلیلشو نمی دونم. کی می دونه؟ تو؟ تو از کجا باید بدونی وقتی حتی خودم نمیدونم؟ وقتی هربار می گم "خوبم" و دروغ می گم اما نمی دونم چه چیز دیگه ای می تونم بگم جز این؟

من دارم سعی می کنم خوب باشم اما هربار یه اتفاقی می افته. تو دلم موند یک بار، فقط یک بار وقتی می پرسی چرا گرفته ای؟ بگم احتمالا بخاطر وجود توئه، چون تا قبلش خوب بودم. خیلی م خوب بودم.

اما نمی تونم بگم. چون نمی فهمم. نمی فهمم. نمی فهمم. نمی فهمم چه اتفاقی داره میفته لا به لای اعصابِ مغزم و تا وقتی ندونم، که هرگز نخواهم دونست، هیچی نمی گم، هیچی.

کاش لااقل خودم بدونم که هر دفعه چه اتفاقی می افته که انقدر خسته م می کنه.

ولی نمی دونم.

تنها چیزی که می دونم اینه که می خوام خودمو بکوبم چار طبقه بسازم.

می خوام برم تو قوطی کبریت پناه بگیرم.

می خوام ماهی باشم.

می خوام نهنگ باشم و هر وقت خواستم، خودمو غرق کنم.

می خوام هر وقت که دلم خواست ذهنمو ریست فکتوری کنم.

می خوام بفهمم تو اون فولدرای هیدِنِ مغزم چی داره می گذره.

خیلی چیزا هست.

که گفتنی نیست.

ش. قاف ۱۷ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۱۶ ۳ ۲ ۳۸۰

تماس برقرار شده (۳)

  • Neg
    چهارشنبه ۱۸ مرداد ۹۶ , ۰۰:۲۶
    خط سوم از آخر.
    • author avatar
      ش. قاف
      ۱۸ مرداد ۹۶، ۰۳:۳۳
      خط آخر.
  • آسو نویس
    چهارشنبه ۱۸ مرداد ۹۶ , ۰۰:۴۴
    میخام بگم امیدوارم خستگیت ب خستگی از نوع خوبش تبدیل بشه ک حالت خوب باشه باهاش‌.
    و ن چیز دیگه ای..
    • author avatar
      ش. قاف
      ۱۸ مرداد ۹۶، ۰۳:۳۲
      امیدوارم! امیدوارم..
      چون پتانسیل قشنگ بودنو داره.. با وجود تمام غمی که ته تهش هست.
  • ع. ا.
    جمعه ۲۰ مرداد ۹۶ , ۰۲:۴۳
    قوطی کبریت. ایده‌ی خوبیه.
    • author avatar
      ش. قاف
      ۲۰ مرداد ۹۶، ۰۲:۴۴
      هاع.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

« _همسایه های کوچک! (با آنان چنین گفتم.)
گور ِ من کجا خواهد بود؟ »
« _در دنباله ی دامن ِ من. » چنین گفت خورشید.
« _در گلوگاه ِ من. » چنین گفت ماه.