تایتل قالب body { -webkit-touch-callout: none; -webkit-user-select: none; -khtml-user-select: none; -moz-user-select: none; -ms-user-select: none; user-select: none; } طراحی سایت سئو قالب بیان
زیرا که آفتاب، تنهاترین حقیقت ِ شان بود ..


رابرت براونینگ می گوید: «less is more» یعنی «کمتر، پسندیده‌تر»
عکاس مینیمالیست، گویایی و زیبایی تصاویر را به پیچیدگی و درهم بودنِ آن‌ها نمی‌داند. او، زیبایی را در سادگی می بیند؛ اما نه هر سادگی ای. سادگی‌های دلنشینی که مملو از معنا و توام با شیوایی باشند.
عکاس مینیمالیست بر این باور است که اهمیت مغز و چشم به مراتب بیشتر از دوربین عکاسی‌ست.

در اولین فصل از کتاب، نوشته بود برای بهتر شناختن خود و هدفتان، باید بدانید که چه هدفی از عکاسی دارید. باید خودتان را بفهمید، بشناسید. با خودم فکر کردم شاید برای این است که آدمها را وقتی درگیر «خودشان» بودن اند  ببینم و ثبت کنم. وقتی که در افکار یا صحبتهایشان گرم اند، وقتی که حواسشان نیست که ثبت می شوند، که همه ثبت می شویم، در یادها، در عکس ها.

دوست دارم خنده های عزیزترین هایم را به بهترین نحو ممکن ثبت کنم، که بگذارم گوشه قلبم، که با دیدنشان دلم غنج برود، یادم بیاید تمام آن لحظات را. دوست دارم وقتی حواسشان به من نیست، حواسم بهشان باشد.

دوست دارم خنده های آدمها را ثبت کنم تا بعدها با دیدنشان دوباره لبخند بر لب هایشان بنشیند، غصه هایشان را ثبت کنم تا بفهمند روزگار چه قدر بالا و پایین داشته و دارد برایشان و برایمان.شاید هم آن قدر که رنگهای زندگی هامان این روزها کم است، دنبال اندکی رنگ می گردم. اندکی سادگی میان اینهمه شلوغی، اندکی رنگ میان اینهمه بی رنگی.

عکس های بی هوا یک طور عجیبی خوبند انگار. آدمها همانطور ثبت می شوند که هستند، نه با لبخند های مصنوعی و  ژستهای بی معنا.

البته من خودم رو عکاسِ مینیمالیست مطلق نمی دونم (که درکل خودمو عکاس نمی دونم هنوز البته). چون هیچ وقت دوست نداشته م خودم رو به یک سبک مطلق محدود کنم. مینیمال محض، پرتره ی محض، عکاسی خیابانی محض یا هرچیزِ دیگه. سعی می کنم هر سبکی رو حداقل در سطح قابل قبولی یاد بگیرم تا اگه با یه منظره انتزاعی روبرو شدم، مجبور نباشم بگم « من یه عکاس پرتره/مینیمالیست م » و رد شم.

 آخه نگاه شون کنید. نباید هی اون کاکتوسِ کوچک و زنیتِ گوگول و اون کتابِ خفن رو نگاه کرد و قربون صدقه شون رفت؟ (اندرحکایت یک جوگیر)

 

(از اتاق فرمان اشاره می کنند که عکاس، در اثنای تلاشی مذبوحانه برای دستیابی به زاویه مناسب برای تاباندن نور و همزمان نگه داشتنِ دوربین و چراغ قوه و سه پایه دار فانی را وداع و دعوت حق را لبیک گفته و بسوی رحمت رب العالمین شتافته است)

 

سنجاق: عرضم به حضور شما که، بنده در پی اولین تجربه خرید اینترنتی و غیرحضوری، چار عدد کتاب عکاسی ناقابل سفارش دادم (ناگفته نماند که مبالغ هنگفت تجهیزات دیگر عکاسی، انتخاب دیگری جز کتاب باقی نمی ذاشت.)

دیشب حول هفت و نیمِ عصر از طریق سایت شون www.afrangdigital.com کتابها رو سفارش دادم و تماس گرفتم تا ببینم که کِی ارسال می کنن برام. و گفتن چون الان دفتر و فروشگاه تعطیله، فردا صبح ارسال می کنن (اسم و مشخصاتم هم به محض ثبت رفته بود رو مانیتورشون😂)

ساعت 7 صبح خوابیدم و 11 صبح با صدای زنگ پیک پا شدم. چون پست پساپرداخت رو انتخاب کرده بودم و همونجا هزینه ارسال رو دادم به پیک ارزونترم درومد.😏

خلاصه که اگه تجهیزات عکاسی میخواین شاید به دردتون بخوره. (مشخصه که بیدار شدن با صدای زنگ پیک ذوق زده م کرده که انقد تبلیغ میکنم؟=)))))) )

 

سنجاق:اون متنی که درباره هدفم از عکاسی نوشتم رو قرار بود برای کتابِ دیگه ای که خریدم به نام "عکاسی بی هوا " بذارم همراه با عکسش، منتها دلم نیومد نذارمش الآن.

+عکاسی بی هوا.. آخ.. قشنگترین کاریه که می شه انجام داد. دیدنِ خودت یا بقیه، اینکه کسی حواسش بوده بهت.. وای.

 

ش. قاف ۰۱ تیر ۹۶ ، ۲۲:۳۸ ۲ ۱ ۴۲۵

تماس برقرار شده (۲)

  • آسو نویس
    جمعه ۲ تیر ۹۶ , ۰۱:۰۵
    من ی مدت زیادی اینطوری بودم قدیم تر.و ی مدت بعدش دچار افسردگی شدم
    خی لی جدی از خودم طی ی دوره سه ساله هیچ عکسی موجود نبود و نیس..بعد ب این فک کردم ک خب زشته ک اینطوری ادم از دوران نوجوونیش عکس نداشته باشه..بعد گفتم ب درک ک بقیه ب فکر نیستن خودم از خودم میگیرم و فقط سلفی.
    بعد خسته شدم.حس ردم برای هیچ کس مهم نیستم..لج کردم 
    عکس نگرفتم
    ولی دلم غنج میرفت وقتی خنده  قشنگ ترینا رو میبینم ثبتشون نکنم..در نتیجه دوباره شروع کردم..تا خود علان..و این دوره چن ساله داره ادامه پیدا میکنه..و شاید جالب باشه بدونی اون چن تا عکسی ک کسی دیگه ازم گرفته و بی هوا است ینی من ب طرف ندادم گوشیو ژست بگیرم عکس بگیزه رو تو با گوشیم تو ورتا گرفتی و اون فیلم چن ثانیه ایه..
    و نکته اینکه مغرورم تو خی لی چیزا.حاضرم بمیرم اما ب طرف نگم ک از من عکس بگیر .. میریم جایی داداشم با زنش من ازشون میگیرم..اون یکی با بچش من میگیرم
    از مامان و بابام من میگیرم..و تهش ی سلفی از خودم:)
    خلاصه اینکه زندگی زیبا است
    • author avatar
      ش. قاف
      ۲ تیر ۹۶، ۰۱:۳۲
      مطمئن باش اگه تو اون دوره عکسی هم ازت بود،  بعدا دلت میخواست آتیششون بزنی چون بیریخت بودی، مث الانِ من =)))))
      با خودت حال کن فاطمه. با کی لج کردی؟ با خودت؟ برای کی قراره مهم باشی؟ همه خونوادت سن شون خیلی ازت بیشتره. شاید عجیب نباشه که اهلِ اینجور چیزا نباشن و وقتی خودتم بهشون نمی گی، از کجا باید بفهمن دوست داری ازت بی هوا عکس بگیرن؟
      ولی بعضی وقتا دوربینو بده بهشون.. بگو ازم عکس بگیرید. بالاخره که باید چندتا عکس داشته باشی. خودت بین دوستات تو مدرسه جوّ عکس گرفتنو راه بنداز.
      انقدم غصه این چیزا رو نخور بابا. منم دلخور میشم هیچ عکسی ازم موجود نباشه ولی معمولا همینه! من از بقیه عکس میگیرم همیشه و دوست دارم اینکارو لذت میبرم از ثبت کردنِ آدما وقتی حواسشون نیست.

      + فیلمو بدهههه بهم.
  • آسو نویس
    جمعه ۲ تیر ۹۶ , ۰۱:۴۲
    فیلمو تو گروه فرستادم=))
    ی دوره بود همش.و این طوری شدم ک دقیقن ب خودم گفتم چرا لج؟با گی و الان فقط ازش لذت میبرم
    • author avatar
      ش. قاف
      ۲ تیر ۹۶، ۲۰:۱۶
      باراکالاه.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

« _همسایه های کوچک! (با آنان چنین گفتم.)
گور ِ من کجا خواهد بود؟ »
« _در دنباله ی دامن ِ من. » چنین گفت خورشید.
« _در گلوگاه ِ من. » چنین گفت ماه.